امروز با خودم قصد کردم که برای توسعه ی کسب و کارم یه چالش ۳۶۵ روزه برای خودم بزارم تا مقید به انجامش باشم و هر روز براتون بنویسم (یعنی یه جورایی بهتون دارم قول میدم) که دقیقا از کجا شروع کردم و چه کارهایی برای موفقیت و رسیدن به اهدافمو طی کردم تا امیدوارم این نوشته های من به درد شماهایی که دارید این نوشته هارو می خونید بخوره. خب بریم سراغ چالش مون: چالش ۳۶۵ روزه ی توسعه ی کسب و کار – روز اول
هدفم از چالش ۳۶۵ روز
طبق شناختی که طی این ۳۷ سال، از خودم دارم متوجه شدم که من آدم به شدت اهمال کاری هستم و خیلی وقت ها کارها و مسئولیت هامو امروز و فردا می کنم و اکثر اوقات در دقیقه ی ۹۰ کارهامو تند تند انجامش میدم. و در اکثر اوقات کارهام به نتیجه ی مطلوب نرسیده. از طرفی اهداف مختلفی دارم و خیلی زود تحت تاثیر قرار می گیرم و تا الان و همین لحظه که دارم این مطلبو می نویسم هیچ موقع خودخواسته مقید به انجام مسئولیت هام نبودم و همواره شرایط بیرونی برام تعیین کننده بودن. واقعا چرا؟ شما ها هم اینطوری هستین؟
الان که شروع کردم، خیلی حس خوبی دارم انشالله که بتونم تا آخر با قدرت ادامه بدم. من سعیم بر اینه که دائما همه ی مطالب و افکار ذهنیمو در روز به اشتراک بزارم تا شما خوانندگانی که این مطالبو می خونید بتونید گام به گام با سعی و خطاهام آشنا بشید و دیگه حداقل اشتباهاتم تکرار نکنید و با این دونسته ها، چالش توسعه ی کسب و کار مختص به خودتونو راه بندازین. و البته مزیت دیگه ای که داره اینه که من یکسالمو به صورت گزارش کار قابل بررسی برای خودم و برای شما جز به جز یادداشت می کنم.
الان که دارم این متن چالشو تایپ می کنم، ساعت حدود ۱۱:۲۵ دقیقه ی شب مصادف با ۲۶ مرداد ۱۴۰۲ و من با اشتیاق و خیلی با هیجان دارم فکر می کنم. انگار هر کلمه ای که می نویسم، فکرم بازتر و ذهنم خلاق تر می شه. طی این ۴ الی ۵ ماه گذشته که شغل نجاری مو کنار گذاشتم (در ادامه براتون بیشتر می نویسم) و تلاشم بر این بود که یه کار جدید در حوزه ای که دوست دارم شروع کنم (شغلی که منوط به یکجا و مکان نباشه) کلا به بن بست رسیده بودم و امروز که به صورت تصادفی این جرقه توی ذهنم ایجاد شد که برای خودم یه چالش بزارم و مقید به انجامش باشم و الان به این دلیل خیلی پر انرژی هستم و انشالله بتونم تا این انرژی را تا به آخر حفظ کنم. برام دعا کنید و اگه دارید این متن را می خونید، فرقی نمی کنه توی چه تاریخ و چه زمانی، فقط نظراتتونو برام بنویسید. امیدوارم که شما هم یه روز مثل من تصمیم بگیری که چالش تغییر زندگیتو شروع کنی و با قدرت ادامه بدی و به موفقیت برسی.
داشته های الانم
منظورم از داشته های الانم، یعنی همین چیزهایی که تا به الان داشتم و همین لحظه که تصمیم گرفتم وارد چالش توسعه ی کسب و کارم بشم رو براتون لیست می کنم. امیدوارم که براتون مفید باشه. آقای برایان تریسی میگه:
برای موفق شدن در آینده باید از داشته های گذشته و الانت استفاده کنی پس اول باید داشته هاتو بشناسی و بعد وارد کارت بشی.
برایان تریسی
وبسایت کلاگر دات آی آر
من این وبسایتمو خودم به تازگی طراحی کردم مصادف با ۵مرداد ۱۴۰۲، با هزینه ی تقریبی ۴۰۰ هزار تومن به پول امروز(البته امروز هم پول زیادی نیست. یعنی مزد یک روز کارگری) با سیستم مدیریت محتوای وردپرس و با قالب آسترا و چند تا پلاگین رایگان و افزونه ی المنتور و اسم سایتمو گذاشتم https://kelger.ir البته چون اسم و فامیلیم رضا کلاگر آستانی هست و به این دلیل که وبسایتم شامل فامیلی خودم باشه. الان حس خوبی دارم که دارم این مطالبو می نویسم. چون تازه دارم محتوا می زارم، آمار بازدید وبسایتم صفر هست. یعنی عملا هیچ بازدیدی امروز توی این تاریخ یعنی ۲۶ مرداد ۱۴۰۲ ندارم.
چند وقت پیش یه کتاب می خوندم به اسم اثر مرکب از آقای دارن هاردی. توی اون کتاب اشاره شده بود که برای خالی کردن ذهن تون حتما سعی کنید همه ی داشته های ذهنی تون، تفکراتتونو و افکارتونو روی کاغذ بنویسید تا از فکرتون بتونه استراحت کنه. الان که دارم این مطالب را از ذهنم خارج می کنم و می نویسم، حس سبکی و عالی ای دارم. انگار از مادر متولد شدم.
کانال ایتا به اسم اُستادباشی

یه کانال ایتا دارم که توی تاریخ ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ راهش انداختم و الان که دارم می نویسم، حدود ۳۲۵ نفر عضو داره. البته به واسطه ی دو بار تبلیغاتی که انجام دادم. هزینه ی تبلیغاتی که کردم ۳ میلیون و ۹۰۰ هزار تومن برای هر بار تبلیغات بوده. و جمعا اعضای کانالم رسید به ۶۳۰ نفر و منم یه دوره ی طراحی سایت گذاشتم و با قیمت ۴۹۰ تومن فروختم و از ۶۳۰ نفر، فقط ۹ نفر توی دوره ی طراحی سایتم شرکت کردن و به همین دلیل هم بود که به کل نامید شدم (ای کاش تا به امروز ادامه ش می دادم -> حسرت) و توی یه بازه ی زمانی کلا ول کردم و هی کانال ها و پیج های دیگه رو می دیدم و غصه می خوردم و می دیدم که چطور رشد می کنن ولی خودم هیچ کاری انجام نمی دادم و خود خوری می کردم. پول هزینه کرده بودم، عمرمو گذاشته بودم و لی ولش کرده بودم. البته از همین بچه هایی که توی دوره م شرکت کردن یه دونه طراحی سایت گرفتم که حدود ۲۰ میلیون تومن دریافت کردم. پس حداقل تا به اینجا ضرری نکرده بودم (ولی خب زمان زیادی از دست دادم) ولی الان به مدت حدود ۲ ماه هست که کلا کانالو ول کردم ولی می خوام با این چالشی که برای خودم ایجاد کردم مقید شدم که دوباره از فردا به صورت سرسختانه تر و جدی تری شروع کنم.
در مورد گذشته م بگم یه خورده
من متولد ۱۳۶۵ هستم و الان ۳۷ سالمه. از هنرستان فنی و حرفه ای توی رشته ی نقشه کشی ساختمان دیپلم گرفتم و فوق دیپلمم را توی دانشکده ی فنی امام محمد باقر ساری با یه معدل معمولی به پایان رسوندم و لیسانس مهندسی عمران مو با یه معدل خیلی پایین (۱۲.۶۴) از یه موسسه ی غیرانتقاعی از شهرستان گرگان واقع در استان گلستان در سال ۱۳۸۹دریافت کردم و بعد از خدمت سربازی با همسرم ازدواج کردم.
حدود یکسال کارگری آرماتوربندی کردم (چون مهندسی عمران خونده بودم، مثلا می خواستم متخصص بشم ولی این راهش نبود)، بعد هم پیش پدر خانمم که کار ساخت و ساز انجام می داد حدود یکسال کارگری کردم (وردست بنا، کار یدی، آرماتوربندی) و بعد حدود ۶ ماه توی شرکت های عمرانی خصوصی کار کردم ولی نمی تونستم شرایط کاری اونجا رو تحمل کنم (توقعات خیلی بالا- زود بیا دیر برو). اومدم بیرون و واسه خودم به همراه چند تا از دوستام یه دفتر طراحی ساختمان راه انداختم، باز هم به دلیل نداشتن مهارت کافی، مشتری و غیره کسب و کارم نچرخید. ول کردم و با ماشین پرایدم یه چند وقتی رو مسافرکشی کردم و توی آژانس های مختلف مشغول به کار بودم و بعد از اون، برای ساخت یکی از ابداعاتم رفتم فنی و حرفه ای تا اختراع مو اونجا بسازم و اونجا بود که با یه دوره ی کابینت سازی آشنا شدم و توسط راهنمایی استاد اونجا تونستم کارهای چوبی (ساخت انواع ماشین آلات چوبی) رو یاد بگیرم. و حدود ۶ الی ۷ ماه روی تراس خونه ی اجاره ایم با یه کمان اره مویی دستی وسایل مختلفی می ساختم (ولی فروش واقعی نداشتم. دائما ادای فروش و پر کاری رو در می آوردم) و در کنارش مسافر کشی هم می کردم و بعد هم ماشینمو فروختم و برای خودم یه مغازه زدم و یه مقدار هم قسط و قرض های بانک و افراد مختلفو دادم.
توی بهمن ماه سال ۹۶ با تموم شدن موعد اجاره ی مغازه م، بار و بندیل مو بستم و ازشهرستان گرگان اسباب کشی کردم به شهرستان جویبار (زادگاه خودم) و با جیب خالی یه خونه اجاره کردیم که حدود ۳ ماه هم اونجا بودیم و در کنارش، عموی کوچیکم خونه ی قدیمیشو برای راه اندازی کارگاه شخصی به ما یکساله قرض دادن که ما هم حدود دوسال اونجا بودیم و حدود ۲ سال و خورده ای هم رفتیم خونه ی پدرم زندگی کردیم (تا حداقل اجاره ی خونه ندیم) تا اینکه تونستیم با بازاریابی و انجام کارهای چوبی ریز و با پول پیش خونه ی اجاره ای مون یه مقدار وسایل صنعتی نجاری بخریم و یه مقدار به کمک همسرم کسب و کارمونو توسعه بدیم و با عمده فروشی و فروش توی دیجی کالا بعد از حدود دو سال یه مقدار پول جمع کنم و با کمک پدرم یه خونه پیش خریدی توی شهر جویبار خریدم و بعد هم وسایل کارگاهمو از شهر جویبار آوردیم به شهر ساری (البته از روی نداشتن پول پیش بابت اجاره ی مغازه) و باز هم توی یک کارگاه اجاره ای که از بسیج استان مازندران اجاره کرده بودم (خدا پدر و مادرشونو بیامرزه که پول پیش نگرفتن) مستقر کردیم و تا همین ۵ ماه پیش که من به صورت کامل نجاری رو کنار گذاشتم و کلیه ی وسایلشو فروختم تا کسب و کار جدیدی شروع کنم. چون بین سال های ۹۸ تا ۱۴۰۱ با برنامه نویسی وب سایت و طراحی سایت آشنا شده بودم و به صورت حرفه ای یاد گرفته بودم (خیلی زمان گذاشتم)، قصد داشتم کلا بزنم توی این کار ولی تا الان که موفق نشدم این کار را به صورت یک شغل دائمی ادامه بدم.(پراکندگی هدف هام زیاد بود و هیچ موقع روی یه کار تمرکز نکردم)
این دل نوشته برای خودمه و نمی دونم چند نفر از شما ها مثل من هستین و شاید من اینجوری باشم، نمی دونم. از سال ۹۰ که از خدمت سربازی برگشتم تا به همین الان (یعنی ۲۶ مرداد ۱۴۰۲)، هیچ موقع شغل ثابت نداشتم (شغلی که از بابت انجامش لذت ببرم) و همیشه دلهوره، استرس و نگرانی داشتم و هیچ موقع آینده م مشخص نبود. چون هیچ موقع ذهنیاتمو ننوشته بودم و همیشه دنبال پوز دادن و کلاس گذاشتن بودم (پوز عالی با جیب خالی) و همیشه هم هیچ کاری انجام نداده، خیلی گونده ش می کردم. همیشه می ترسیدم که دیگران بفهمند، جیبم خالیه و مورد سرزنش و مزمت و تمسخر دیگران قرار بگیرم. واقعا من حدود ۱۲ سال عمرمو تلف کردم و خیلی از این شاخه به اون شاخه پریدم ولی از امروز می خوام زندگیمو به کل عوض کنم.
هدفم
از فردا می خوام مجددا تلاش کنم و برای خودم یه کسب و کار مجازی که مقید به یک جا و مکان نباشه، راه بندازم و در هر جای این کره ی خاکی که باشم بتونم از طریق اینترنت و فضای مجازی پول در بیارم و کسب درآمد کنم و این مسیری رو که دارم به سمت جلو میرم رو خوب تجربه کنم و چیزهای جدیدی یاد بگیرم و بتونم این تجربیات را در قالب نوشته های آموزشی، پادکست های صوتی و ویدئوهای آموزشی به خدمت شما هم ارائه کنم.(زکات علم نشر دادن اونه). البته من تا همین دیروز به این نوشته ی توی پرانتز باور نداشتم تا اینکه داشتم کتاب قدرت شروع ناقص از “جیمز کلییر” را می خوندم. ایشون نویسنده ی کتاب عادت های اتمی هم هستند. گفتم اسم این نویسنده رو توی گوگل جستجو کنم و این کارو انجام دادم و وارد وبسایتش شدم. وبسایتش که به زبان انگلیسی بود رو با مترجم گوگل ترجمه کردم و اولین متنی که توی صفحه ی سایتش نظرمو جلب کرد همین موضوع بود(شگفت زده شده بودم).
قدردانی و سپاسگزاری
از همه ی شما ممنونم که وقت گذاشتین و اینجا حضور دارین و تا به اینجای مقاله ی چالشی مو خوندین. امیدوارم نوشته هام بتونه برای شما ایجاد انگیزه کنه و مسیر جلوی روی شما رو روشن کنه. قبل اینکه عرایضمو تموم کنم می خوام یه رازی رو براتون بنویسم: واقعا امروز یکی از بهترین روزهای زندگی من بوده. چون امروز توی این نوشته با خودم صادق بودم و همه ی کم و کاستی هامو که فکر می کردم ضعف هام بحساب می اومده رو نوشنتم (مسافرکشی، بیکاری، اقرار به اهمال کاری و تنبلی، درس خوندن در هنرستان و دانشگاه غیر انتفاعی، معدل کم و غیره). به گذشته م افتخار نمی کنم ولی مایه ی سرشکستگی من هم نیستند(اینها قسمتی از تلاش هام بودند ولی می تونستم بهتر و بیشتر تلاش کنم) ولی با این نوشتن خوبیش اینه که من الان ضعف هامو می شناسم وتصمیم دارم برای عوض کردن زندگیم و اصلاحشون قدم بردارم و برای یکسالم گزارش مار بنویسم. هر چی که شد. هم موفقیت هام و هم شکست هام.
الان ساعت ۱۲:۵۶ شب هست که دارم اینو می نویسم و می خوام فردا صبح ساعت ۶.۳۰ بیدار شم و با قدرت به کارهام بپردازم. انشالله فردا هم براتون می نویسم. نظرات، انتقادات، درد و دل ها و پیشنهاداتونو با من در قالب ارسال کامنت و نظر در پایین همین نوشته در میون بزارید و مطمئن باشید همه ی کامنت هاتونو می خونم و بهشون پاسخ می دم. ارادت . دوست و برادر کوچک شما رضا کلاگر آستانی